─═हई╬ ℓฮnξℓY sฮℓDi£r ╬ईह═─

☜ฮƒƒђξℓℓ☞

─═हई╬ ℓฮnξℓY sฮℓDi£r ╬ईह═─

☜ฮƒƒђξℓℓ☞

تنهایی

عـادت کـــرده ام کــــﮧ تــنـهــا با خــودم باشـــم


دوســتــے میــگـفت عـیــب تــنـهـایــے ایــن اســت کـــﮧعـادت


مــیـکـنــے ... خــودت تـصــمـیـمــے مـے گیرے


تــنـها بـــﮧ خــیـابان مــے روے، . .و بـــﮧ تــنـهـایــے قـدم میزنـے . . .


پــشـت مــیـز کــافـے شــاپ تــنـهـایــے مـے نشینـےو آدمــهـا را


نــگاه میــکنے ، . .


ولــی مــن بـــﮧ خـاطر هــمـیــن حـــــــس دوســـتـش دارم


تــنـهـا کـــﮧ باشـے نگاهـــت دقــیـق تــر مــے شــود


و مـــعـنـا دار ؛


چــیـزهــایــے مـے بینے کـــﮧ دیگران نــمے بیننددر خــیـابان زودتر


از همـــﮧ میــفـهـمـے پایــیـز آمده


و ابرها آســمـان را محـــکـم در آغــــوش کشـــیـده اند


مــیـتـوانــے بے توجـــﮧ بـــﮧ اطــراف ســاعتهــا چـشـم


بـــﮧ آســـمان بــدوزے و تــولد بارانرا نظاره گــر باشــے.


بــــراے هــمـیـن تــنـهـایـــے را دوســـت دارم

.

حا سین یا نون

تنها آرزوی زندگیم .... باز بتونم شیش گوشتو بغل بگیرم...


دلنوشت من و خدام

به نام خدایی که همیشه صلاحمو خواست و تنها کسی بوده که هوامو داشت

اولین بار که برایش اشک ریختم...

رفتم پیشه خدا با عصبانیت داد زدم چرا??

خدا هم با مهربونیه تموم گفت هیسسسس فرشته ها تازه خوابیدن

پیشه خودم گفتم پس من چی ? یعنی حتی واسه تو هم ارزش ندارم!

با یه لحن خاصی بهم گفت تو واسم عزیزترینی

بغض تو گلوم بود و صدام در نمیومد گفتم خدا فرشته ی من رفت...

نگاهم کرد و گفت اذیتش کردی?

اشکای تو چشمام جواب نمیخواست و گفتم فک نکنم

پرسید اومدی دنبالش تو آسمون ?

گفتم آره بهم قول داده بود بدونه من جایی نره..تنهام نزاره...

لبخندی بهم زد

سرمو آوردم بالا پرسیدم خدا?خدا من بدم یا اون?

گفت هیچکدوم 

داد زدم گفتم اون بد بود،بد بود که تنهام گذاشت ، بد بود که گفت تا تهش هستم و نبود...حرصم گرفت گفتم ببرش جهنم

با تعجب بهم گفت مطمئنی?

با دو دلی و حالا که اشکام داشت خود نمایی میکرد رو صورتم آروم گفتم نه!!!

گفتم خدا میشه باز ببینمش??!

قبول کرد و واسم کاری کرد که بتونم ببینمش حالا بیشتره روزا میرمو از دور تماشاش میکنم

گفتم خدا ممنونم دیگه قول که چیزی نخوام. یه دنیا دوست دارم

پرسید مطمئنی الان با دیدنش آرومی 

گفتم آره که آرومم البته اون وقتایی که خودش بود و آرومم میکرد که حرفش جداست و میدونم دیگه اتفاق نمیفته. حالا هم که همه دلخوشیم فقط تویی که دارمت و تماشا کردنه از دوره اونی که خوشحال بودنش مایه آرامشمه!


مرد که گریه میکنه...   کوه که غصه میخوره...    یعنی دلش خیلی پره ...

آدم که زخمه دل و با نمک دوا نمیکنه.....   عشقشو توی خلوتش شما صدا نمیکنه.........


دستی به قلم ندارم نمیدونم خوب بود یا بد حرفه دل متنه ادبی و جمله بندی سرش نمیشه ....

آخرین جمعه مهر ماه 1393─═हई╬ℓฮnξℓY sฮℓDi£r╬ईह═─